آیهانآیهان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

همه ی زندگی ما

این روزهای پسرم

جیگری سلام پسر گلم صبحها که میخوام برم سر کار شما خوابی لباساتو تنت میکنم هزارتا بوست میکنم بیدار نمیشی سوار کالسکت میکنم باهم میریم خونه مامان جون تا خانم دایی بیاد دنبالم آخه سر راهش منم میرسونه دستش درد نکنه بزرگ شدی حتما ازش تشکر کن پسری تا ساعت1 پیش مامان جون هستی بهتر از من ازت مراقبت میکنن خیالم راحته ولی هر روز که میخوام ازت جدا شم بغضم میگیره ولی چاره ای نیست تا وقتی بهم وابسته نشدی باید میرفتم بزرگتر که بشی واسه دوتایمون سختر عسلی پسرم مامان جون و بابا جون عماد خیلی واست زحمت میکشن واقعا عاشق نوه هاشون هستن شما و کیان جون صبحها دوتایتون اونجایین واقعا دستشون درد نکنه بزرگ شدی ازشون تشکر کن گلم همین که بهشون احترام بزاری و قدرشو...
4 آذر 1392

اولین مسافرت گل پسر

سلام عشق مامان الان که دارم برات می نویسم شماتو بغلمی نفسم داری لب تابو با پاهای کوچولوت حل میدی  پسر عزیزم ما روز شنبه(92/06/09) اولین مسافرتو باهم رفتیم-عشق من دقیقا71 روزت بود و خاله نداینا و مامان جونو و باباجونو مامان فرنازم همراه ما بودن رفتیم گیلان بابا جون امین سوئیت از ادارش گرفته بود و همه رفتیم اونجا شماخیلی پسر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی فدای این پسر فهمیدم بشم من ٍولی طبق معمول همش خواب بودی هر جامیرفتیم و می خواستیم ازت عکس بگیریم خواب بودی ولی شما خوابتم قشنگه گل من   آیهان در بابلسر: آیهان در جنگل سی سنگان: آیهان دررامسر: آیهان در تلکابین لاهیجان(بام سبز):   آیهان در لنگرود: ...
4 آذر 1392

100 روز با پسرم

عشق قشنگم این عکسهای 100روزگیت فدات بشه مادر دیگه بلند بلند میخندی وقتی بابا جون امین باهات صحبت میکنه خیلی ذوق میکنی نفسم روز به روز داری بزرگتر میشی عزیزم وقتی از محل کارم برمی گردم و منو میبینی خیلی ذوق زده میشی ولی بغلم نمیای بغل مامان جون میمونی و روتو اونور میکنی شاید از دستم ناراحتی ولی من میدونم تو بهترین پسر دنیایی و هیچوقت از دست مامان ناراحت نمیشی عاشششقتم همه ی زندگیم                                               ...
4 آذر 1392

آیهان در پارک ملت

پسر عزیزم امروز تولد امام رضا بود و من و شما با مامان جون و همکار مهربونش خانم شادیانلو رفته بودیم پارک خیلی خوش گذشت عکساتو واست میزارم ولی شما همش خواب بودی نفسی تو عکسام یه جا داری خمیازه میکشی یه جام بدنتو میکشی همه ازت عکس میگرفتن خوابالوی مامان عاشقتم       ...
4 آذر 1392

واکسن دو ماهگی گل پسر

پسر عزیزم امروز(92/06/02)من و شما با مامان جون و باباجون حمید و مامان جون فرناز رفتیم واکسن 2 ماهگیتو بزنیم من که نیومدم شمارو مامان جونات بردن میگن خیلی گریه کردی گل نازم بمیرم برات پسرم وقتی اومدیم خونه ی مامان جون نمیتونستی پاهای کوچولوتو تکون بدی دردت میومد عشق من 2بار تب کردی ولی زود خوب شدی دیگه تا شب خوب خوب بودی و میخندیدی فدای پسر صبورم بشم من    ...
4 آذر 1392

آیهان و خاله جون ندا

پسر نازم اینجا با خاله جون ندا رفته بودیم شاندیز پسر گلم خاله جون خیلی دوستت داره وقتی میریم بیرون همش بغل خاله جونی قراره چند روز دیگه با خاله جون و مامانی و بابایی و مامان جون فرناز بریم گیلان مطمئنم خیلی خوش میگذره چون شما پسر خیلی خوبی هستی و هیچوقت مامانو اذیت نمیکنی.دوستت دارم پسر نازم   ...
4 آذر 1392